توضیحات
نویسنده | جی دی سلینجر |
مترجم | رضا زارع |
شابک | 9786226136402 |
ناشر | انتشارات الینا |
موضوع | رمان ، داستانی خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
چاپ شده در | ایران |
تعداد صفحه | 256 |
وزن | 200 گرم |
سایر توضیحات | این اثر «جروم دیوید سلینجر» که از بهترین کتاب های ادبیات آمریکاست و در فهرست ۱۰۰ کتابی که باید پیش از مرگ خواند آمده، روایت بیگانگی جوانی است به نام «هولدن کالفیلد» با دنیای پیرامونش که در نظرسنجی «مجله ی کتاب» عنوان دومین شخصیت ادبی جهان را به دست آورد. علت این انتخاب را زمانی متوجه می شویم که حتی وقتی کتاب رو می بندیم هم حس می کنیم او تا ابد همراه مان است و قسمتی از فکر و احساس مان را به خودش اختصاص می دهد. در بخش هایی از کتاب می خوانیم : " «…همیشه در ذهن خودم بچههای کوچکی را مجسم میکنم که در دشت مشغول بازی هستند. هیچ آدمبزرگی هم جز خودم اون دور و بر نیست. منم لبهٔ یه پرتگاه خیلی بلند ایستادم. کارم هم گرفتن بچههایی است که به سمت پرتگاه میآیند. منظورم اینه که اگر بدوند به سمت پرتگاه و حواسشون پرت باشه، من اونها رو از افتادن نجات میدم. در طول روز، کل کاری که انجام میدادم همین بود. میشدم «ناطوردشت». شاید مسخره بهنظر برسه، ولی واقعاً نگهبانی رو دوست دارم.» این رمان تأثیرگذار که با بیان شیرین «سلینجر» گاهی لبخند بر لب خواننده نیز مینشاند، سرگردانی و یأس متعلق به این جوان جستجوگر را بهگونهای دلنشین ساخته که با او همدل و همفکر میشویم. در توضیحات پشت جلد این کتاب آمده است: "اکثر مدارس برای تعطیلات عید تعطیل بودند و همه ی دختران و پسران در آن اطراف پرسه می زدند و در انتظار دوستان خود بودند. همه نوع دختر در آن جا دیده می شد. واقعا آدم از نگاه کردن به آن ها لذت می برد. از طرفی هم غصه دار می شدم، چون خبر نداشتند بعد از اینکه از مدرسه و دانشگاه بیرون می روند، چه اتفاقاتی قرار است برایشان بیفتد. احتمالا اکثر آن ها با یک سری آدم ابله ازدواج می کنند. همان ابلهانی که مرتب در مورد این صحبت می کنند که با یک لیتر بنزین چند کیلومتر را می توان رفت. همان کسانی که اگر در بازی گلف یا پینگ پنگ بازنده شوند، بی اندازه ناراحت می شوند و مانند بچه ها قهر می کنند. منظورم کسانی است که هیچ گاه حتی یک خط کتاب هم مطالعه نکرده اند و باعث می شوند آدم حسابی کلافه شود. باید مراقب آن ها بود. منظورم در مورد افراد مزاحم است."این اثر «جروم دیوید سلینجر» که از بهترین کتاب های ادبیات آمریکاست و در فهرست ۱۰۰ کتابی که باید پیش از مرگ خواند آمده، روایت بیگانگی جوانی است به نام «هولدن کالفیلد» با دنیای پیرامونش که در نظرسنجی «مجله ی کتاب» عنوان دومین شخصیت ادبی جهان را به دست آورد. علت این انتخاب را زمانی متوجه می شویم که حتی وقتی کتاب رو می بندیم هم حس می کنیم او تا ابد همراه مان است و قسمتی از فکر و احساس مان را به خودش اختصاص می دهد. در بخش هایی از کتاب می خوانیم : " «…همیشه در ذهن خودم بچههای کوچکی را مجسم میکنم که در دشت مشغول بازی هستند. هیچ آدمبزرگی هم جز خودم اون دور و بر نیست. منم لبهٔ یه پرتگاه خیلی بلند ایستادم. کارم هم گرفتن بچههایی است که به سمت پرتگاه میآیند. منظورم اینه که اگر بدوند به سمت پرتگاه و حواسشون پرت باشه، من اونها رو از افتادن نجات میدم. در طول روز، کل کاری که انجام میدادم همین بود. میشدم «ناطوردشت». شاید مسخره بهنظر برسه، ولی واقعاً نگهبانی رو دوست دارم.» این رمان تأثیرگذار که با بیان شیرین «سلینجر» گاهی لبخند بر لب خواننده نیز مینشاند، سرگردانی و یأس متعلق به این جوان جستجوگر را بهگونهای دلنشین ساخته که با او همدل و همفکر میشویم. در توضیحات پشت جلد این کتاب آمده است: "اکثر مدارس برای تعطیلات عید تعطیل بودند و همه ی دختران و پسران در آن اطراف پرسه می زدند و در انتظار دوستان خود بودند. همه نوع دختر در آن جا دیده می شد. واقعا آدم از نگاه کردن به آن ها لذت می برد. از طرفی هم غصه دار می شدم، چون خبر نداشتند بعد از اینکه از مدرسه و دانشگاه بیرون می روند، چه اتفاقاتی قرار است برایشان بیفتد. احتمالا اکثر آن ها با یک سری آدم ابله ازدواج می کنند. همان ابلهانی که مرتب در مورد این صحبت می کنند که با یک لیتر بنزین چند کیلومتر را می توان رفت. همان کسانی که اگر در بازی گلف یا پینگ پنگ بازنده شوند، بی اندازه ناراحت می شوند و مانند بچه ها قهر می کنند. منظورم کسانی است که هیچ گاه حتی یک خط کتاب هم مطالعه نکرده اند و باعث می شوند آدم حسابی کلافه شود. باید مراقب آن ها بود. منظورم در مورد افراد مزاحم است." |